کوشه سلام

اشعار، دست نوشته ها( روح اله زراعتی "روحی" ) + عکس، مطالب طنز و غیر طنز جالب و ...

کوشه سلام

اشعار، دست نوشته ها( روح اله زراعتی "روحی" ) + عکس، مطالب طنز و غیر طنز جالب و ...

میلاد مبارک

 

با سلام.  

میلاد پر خیر و برکت پیامبر مهربانی ها، حضرت محمد (صل الله علیه و آله)  

و بنیانگزار مکتب شیعه، امام جعفر صادق (علیه السلام)  

بر شما تبریک و تهنیت باد.  

 

ز یک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان آرا

 

که رخت نور پوشاندند بر تن آسمان ها را

 

دو مرآت جمال حق، دو دریای کمال حق

 

دو نور لا یزال حق، دو شمع جمع محفل ها

 

دو وجه ا... ربانی، دو سرّا... سبحانی

 

دو رخسار سماواتی، دو انسان خدا سیما

 

دو عیسی دم، دو موسی ید، دو حسن خالق سرمد

 

یکی صادق، یکی احمد، یکی عالی یکی اعلا

 

یکی بنیانگر مکتب، یکی آرنده مذهب

 

یکی انوار را مشعل، یکی اسرار را گویا

 

یکی نور نبوت را به دل ها تافت تا محشر

 

یکی نور ولایت را ز نو کرد از دمش احیا

 

رسد آوای قال الصادق(ع) و قال رسول ا...(ص)

 

 به گوش اهل عالم تا که این عالم بود بر پا 

  

"شعر از روزنامه خراسان" 

 

******** 

 

زمین به لرزه درآمد،شکست کنگره ها
 

رها شدند خلایق ز بند سیطره ها
 

شبی که آتش آتشکده فروکش کرد
 

شبی که خاتمه می یافت رقص دایره ها
 

صدای همهمه ی موبدان زرتشتی
 

هنوز مانده به گوش تمام شب پره ها
 

شب ولادت فرخنده ی بهاری سبز
 

شب وفات زمستان سرد دلهره ها
 

دوباره نور و طراوت به خانه ها آمد
 

نسیم آمد و وا شد تمام پنجره ها
 

جهان به یُمن حضورش، بهشتی از برکات
 

نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات... 

 

******

زهرای من ...

 

شهید تورجی زاده پشت بی سیم چه خواند که حسین خرازی از هوش رفت؟؟

 

خط مقدم کارها گره خورده بود، خیلی از بچه ها پرپر شده بودند، خیلی مجروح شده بودند. 

 

حاجی بی قرار بود اما به رو نمی آورد خیلی ها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه،  

 

یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بی سیم چی را صدا زد.  

  

حاجی گفت هر جور شده با بی سیم تورجی زاده را پیدا کن.   

 

(شهید تورجی زاده فرمانده گردان الزهرا (س)، مداح با اخلاص و از عاشقان حضرت زهرا (س) بود).   

 

خلاصه تورجی را پیدا کردند. حاجی بیسم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بی سیم گفت:  

 

تورجی چند خط روضه حضرت زهرا (س) برام بخون.  

 

تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت،  

 

صدا را روی تمام بی سیم ها انداخته بودند،  

 

خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارن تکبیر میگن،  

 

خط را گرفته بودند، عراقی ها را تار و مار کردند. 

 

تورجی خوانده بود:  

 

در بین آن دیوار و در..... زهرا صدا میزد پدر..... 

 

دنبال حیدر می دوید..... از پهلویش خون می چکید....    

 

زهرای من... زهرای من ...  

 

 

 

ارسالی از: "محمد ارژنگ"

بیا بیا خودت ببی...

 

با سلام. دوستان عزیز شعری رو که ملاحظه می کنین  

از اشعار شاعر محبوب "علی ساعدی" و در وصف شهرستان بردسکن سروده شده است. 

قالب شعر "ترجیع بند" و به لهجه محلی بردسکن است.  

 

درختا ما فصل بهار، سوز و شکوفه بسته یه

 

تووستونا د بیجه ها گندما دسته دسته یه

 

پاییز که از راه مرسه، درختا کوت پسته یه

 

زمستونا جو علفی از زمی بالا جسته یه

 

تازه کشاورزه ببی انگار نه انگار خسته یه

 

قربون ای خدا برم، خاکش طلایه شهر ما

 

بیا بیا خودت ببی چه با صفایه شهر ما

 

**************

 

از میوه هاش برت بگم، وفور نعمت خدا

 

انگور عسکری درم، که کشمشش مثل طلا

 

لعل و سحابی، رزقی و مسکه و انگور سیا

 

خربزه و هندونه، انار، تاج میوه ها

 

انجیر و جوز و زرد آلو، انواع سر درختیا

 

درد سرت نتم دگه باغ خدایه شهرما

 

بیا بیا خودت ببی چه با صفایه شهر ما

 

**************

 

مردم خوش مرامی یم، نه خونطمع، نه پول پرست

 

روزی خدا مقدره، ما قانعم به هر چه هست

 

کار منم و نون مخرم، با رنج و اوله کف دست

 

با همت و کار زیاد، از سر روز تا روز نشست

 

حلال خورم گمون کنم از ما رضایه شهر ما

 

بیا بیا خودت ببی چه با صفایه شهر ما

 

**************

 

هنوز پا مار به اندزی گلیم ما دراز منم

 

اندزه میدونه که هست، هوست تاخت و تاز منم

 

عقده ندرم، خرج مار با جیب ما تراز منم

 

پیتزا بری ما نداده، ما اشکینه پیاز منم

 

دست ما جمه گگ جو، که لنگا مار دراز منم

 

خوشت امد؟، معدن ضرب المثلایه شهر ما

 

بیا بیا خودت ببی چه با صفایه شهر ما

 

*************

 

غذا مخی هزار فرم اشکینه های جور واجور

 

اشکینه ی کربیه، اشکینه ی جغور بغور

 

اماچ و گندم گلگلی، د رو الو یا ته تنور

 

قروتی کمجوش که نگو، با مغز جوز کاسف و خور

 

مخلفات سفره ما دوغ تلمی و قوره شور

 

د سفره هاش هزار جور خوردنیایه شهر ما

 

بیا بیا خودت ببی چه با صفایه شهر ما

 

**************

 

الآنه کوه و کمرش سوزه، بهاره گلکم

 

بیجورد و بر جو قناتش، دو تا چناره گلکم

 

شور او، انابد، کدوغن، پیر و مزاره گلکم

 

کشمر و فیرزاباد برو، برج و مناره گلکم

 

خدایی جی خوبه بری گشت و گذاره گلکم

 

طبیعتش، منظره هاش، چه دلگشایه شهر ما

 

بیا بیا خودت ببی چه با صفایه شهر ما

 

 

****

          

یادمان باشد...

 

 

امروز

 

ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ: "ﻋﻠــﻲ(ﻉ)" ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ
 

می گوییم : "بر مردمان آن زمان لعنت"،  

 

ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ: "ﺣﺴﻴـــﻦ(ﻉ)" ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ
 

می گوییم "بر ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ لعنت".  

 

یادمان باشد  

 

فردا ﮐﻪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ "ﻣﻬـــﺪﻱ(عج)" ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ،
 

خواهند گفت: ......  

 

یا ضامن آهو

 

دوستان عزیز سلام  

هر چن قرار بود تو وبلاگ شعرای خودمو بزارم ولی شرمنده اونا باشه واسه بعدا.  

ایشالا بعد امتحانام حتما.  

این شعرم مال خودم نیست. ولی واقعا جالبه. تقدیم به شما...

 

 

دلم بود... 


و حرم بود...

و امامم بود و تنهایی...

حرم قبله،

حرم کعبه،

عجب احرام زیبایی...

دو رکعت گریه سر کردم، 

 

دو رکعت خاک گل کردم...

دو رکعت با تمام سنگ هایش درد و دل کردم...

لباس اشک آماده،

سرم از شرم افتاده...

همیشه سنگ فرش او

برایم مهر و سجاده...

زیارت نامه می خواندم،

دلم گرم زیارت شد...

نگاهم خورد بر قبرش،

نمی دانم جسارت شد؟..

به پای پنجره فولاد،

دل روی دل افتاده...

گذار کشتی طوفان زده،

بر ساحل افتاده...

نفس پشت نفس،

ایوان به ایوان سیر می کردم...

گلاب چشم هایم را

برایش خیر می کردم...

بیا پیراهنم بو کن،

هنوز عطر حرم دارد...

فقط ایوان و سقاخانه و

یک صحن کم دارد...

دلم آهو،

دلم از او،

دلم مشغول گفت و گو...

بزن نی زن به نام او،

بگو یا ضامن آهو...... 

 

 

دلت پر زد، یاد ما هم باش. التماس دعا  

امان از غرور

مارادونا مدتی به خاطر افسردگی پس از ترک اعتیاد در بیمارستان بستری بود, وقتی مرخص شد, حرف قشنگی زد:
اونجا دیوانه های بسیاری بودند, یکی میگفت من چگوارا هستم ,همه باور می کردند, یکی می گفت من گاندی ام , همه قبول می کردند و...
من گفتم مارادونا هستم
همه خندیدند و گفتند :
هیچکس مارادونا نمیشه!
من خجالت کشیدم که چی به سر خودم آوردم.
دراین دنیا غرور دمار از روزگار آدم درمی آورد و دقیقا گرفتار چیزی می شوی که فکر می کنی هرگز به دامش نخواهی افتاد.
مراقب خودتان باشید؛ برگها همیشه موقعی می ریزند که فکر می کنند طلا شده اند! 

 

 

ارسالی از: " محمد ارژنگ - صالح آباد"

حق زنانه

 

ﻧﺎﻣﻪ ﺯﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﮐﺸﻮﺭﺵ :
 

ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﮔﺬﺷﺘﻢ ، ﮔﻔﺘﯽ : "ﻗﯿﻤﺘﺖ ﺧﻮﺷﮕﻠﻪ؟"
ﺳﻮﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﮔﺬﺷﺘﻢ ، ﮔﻔﺘﯽ : " ﺑﺮﻭ ﭘﺸﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻟﺒﺎﺳﺸﻮﯾﯽ ﺑﻨﺸﯿﻦ !"
ﺩﺭ ﺻﻒ ﻧﺎﻥ ، ﻧﻮﺑﺘﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﯽ " ﭼﻮﻥ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﺑﻮﺩ !"
ﺩﺭ ﺻﻒ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﻧﻮﺑﺘﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﯽ " ﭼﻮﻥ ﻗﺪﺕ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﺑﻮﺩ !"
ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﻋﻮﺍﯾﺖ ﺷﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺎﺳﺰﺍﻫﺎﯾﺖ " ﻓﺤﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻮﺩ !"
ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩﯾﻮﻡ ﺑﯿﺎﯾﻢ " ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺷﻌﺎﺭﻫﺎﯼ ﺁﺏ ﻧﮑﺸﯿﺪﻩ ﻣﯿﺪﺍﺩﯼ !"
ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﺎﺷﻢ ﺗﺎ ﺗﻮ "ﺩﯾﻨﺖ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﮐﻨﯽ !"
ﺗﻮ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﻜﺮﺩﻱ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻲ : " ﺯﻥ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺍﺳﺖ !"
ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﻜﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻲ : "ﺗﺮﺷﻴﺪﻩ ﺍﻡ !"
ﻋﺎﺷﻖ ﮐﻪ ﺷﺪﯼ " ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﺍﻧﺤﺼﺎﺭﻃﻠﺒﯽ ﮐﺸﯿﺪﯼ !"
ﻋﺎﺷﻖ ﮐﻪ ﺷﺪﻡ ﮔﻔﺘﯽ : " ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺮﺍ ﺑﭙﺴﻨﺪﺩ !"
ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﯾﻢ ﻭ ﺍﻃﻮ ﺑﺰﻧﻢ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ : " ﺧﻮﺵ ﺗﯿﭗ !"
ﻭﻗﺘﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﭘﻮﺷﮏ ﺑﭽﻪ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﮐﻦ ، ﮔﻔﺘﯽ : " ﺑﭽﻪ ﻣﺎﻝ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺳﺖ !"
ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻃﻼﻗﻢ ﺑﺪﻫﯽ ، ﮔﻔﺘﯽ : " ﺑﭽﻪ ﻣﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺍﺳﺖ!!!
 

 

ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﺗﺎ ﺑﻪ ﮐﯽ؟؟
ﺩﺭ ﭘﺲ ﻧﻘﺎﺏ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ، ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻣﺤﺾ ﺗﺎ ﮐﺠﺎ؟؟
ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ،ﺩﺭ ﭘﯿﺸﮕﺎﻩ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺮ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯾﺪ،  

‏« ﻣﺮﺩﺍﻥ ‏» ﮐﺸﻮﺭ ﻣﻦ؟؟ !! 

 

فرستنده : "محمد ارژنگ - صالح آباد"

شاید برای شما هم اتفاق بیفتد...

 

با سلام خدمت همه دوستان  

همچنین خدمت هکرها و دزدان گرامی عرض سلام و ادب و احترام ویژه دارم. 

یکی دو ماه پیش یه بنده خدایی می گفت یکی داره از اینترنتم استفاده می کنه بدون اینکه خودم متوجه بشم. 

اون روزا ای حرفو زیاد جدی نگرفتم. مدت ها گذشت تا ایکه دو سه هفته پیش یهو اینترنتم قطع شد. اولش فک میکردم از تنظیماتمه و مشکل از سیستمه. یکی دو روز بیخیالش بودم بعد چن روز دیدم ن مشکل از ی جا دیگس. تازه یاد حرف بنده خدا افتادم حجم اینترنتمو چک کردم دیدم بله داره تموم میشه. تا اومدم ی راه چاره ای پیدا کنم و مشکل رو حل کنم نزدیک 3 گیگ از شارژم رفت. ولی بازم خدا رو شکر مشکلم حل شد. ولی خب این وسط آقا هکر مهربون 3 گیگ برد.  

از اون روز ی چن روزی گذشت. من دیگه بیخیال موضوع شده بودم و دیگه تقریبا داشتم فراموشش می کردم. چن شب پیش داشتم وبلاگمو چک میکردم که یهو اینترنتم پرید. ای بارم آقا دزده دوباره به من منت نهاد و به اینترنتم ی دستی رسوند که البته ای دفعه شرمندش شدم و 100 مگ بیشتر ندادمش. درسته ای دفعه کمتر از خجالتش در اومدم ولی می خوام ازش خواهش کنم و دو سه جمله درد دل کنم. 

آقا هکر مهربون تو رو جون بچت مارو بی خیال شو. ب قرآن من دانشجویم واسه شهریم لنگم پول اینترنتو به زور در میارم اگه لطف کنی و دیگه نیای ازت ممنون می شم. آقا هکر جان؛ تو رو خدا دیگه نیا...

الهی...

 

 

الهی!

نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم

نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی.

در اگر باز نگردد نروم باز به جایی

پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی.

کس به غیر از تو نخواهم

چه بخواهی چه نخواهی

باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی...

من که از کوی تو بیرون نرود پای خیالم

نکند فرق به حالم

چه برانی

چه بخوانی

چه به اوجم برسانی

چه به خاکم بکشانی

نه من آنم که برنجم

نه تو آنی که برانی...................

کاریکلماتور

 

خدا کنه اونایی که میرن تو "لاین"، 

 

 

از "لاین" در نرن.

قضاوت عجولانه

 

یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود، چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکویت نیز خرید. او بر روی یک صندلی دسته دار نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد. در کنار او یک بسته بیسکویت بود و مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می خواند. وقتی که او نخستین بیسکویت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکویت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم، شاید اشتباه کرده باشد. ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکویت بر می داشت، آن مرد هم همین کار را میکرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود و می خواست واکنش نشان دهد.

وقتی که تنها یک بیسکویت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد: «حالا ببینم این مرد بیادب چکار خواهد کرد؟» . مرد آخرین بیسکویت را نصف کرد و نصفش را خورد. این دیگه خیلی پررویی میخواست! او به شدت عصبانی شده بود. در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، وسایلش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت.

وقتی داخل هواپیما روی صندلی اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکویتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده! خیلی شرمنده شد!! از خودش بدش آمد ... یادش رفته بود که بیسکویتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود. آن مرد بیسکویتهایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد، در صورتی که خودش آن موقع که فکر می کرد آن مرد دارد از بیسکویتهایش می خورد خیلی عصبانی  شده بود. و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرتخواهی نبود.

- چهار چیز است که نمیتوان آنها را بازگرداند...

ü      سنگ ...  

                          پس از رها کردن! ،

ü      حرف ...

                          پس از گفتن! ،

ü      موقعیت...  

                          پس از پایان یافتن

ü      و زمان ...

                          پس از گذشتن!

تصویر سه بعدی

باسلام 

لطفا نظر بدین 

هرچن وخ ی بار از این تصاویر بذارم یا نه؟ 

1-نچ 

2- هم، جالبه  

 

 

ی توضیحم بدم، البته میدونم میدونی.فقط واسه یادآوری:

ی 30، 40 ثانیه به وسط عکس خیره شو، پلکم نزن،  

ی چیزی از توش در میاد، فقط مواظب باش نخوردت.

 

 

 

 

دلم میخواد...(شعر)

 

 تقدیم به هر کی عاشقه 

(به سبک مریم حیدر زاده) 

 

 

                                     دلم می خواد 

 

                  دلم میخواد یه بار دیگه باهات به صحبت بشــــــــینم                 

              چشامو خوب وا کنم و فقط چشــــــــــــاتو ببــــــــینم

                  امشب دلم می خواد تا صبح فقط واســـه تو بخونـــم

                  از اول شب تا ســـــــحر بیام و پیشت بمـــــــــــــــونم

                  امشب دلم می خواد بگـم هر چی که نا گفتـــه دارم

                  دلم نمی خواد بیش ازاین رو خواســــته هام پا بذارم

                  امشب دلم می خواد فقط به قصه هات گوش بکنـــم                

              محو نگاهت بشم و دردو فرامـــــــــــــــوش بکنــــــــم

                  امشب دلم می خواد فقط توی چشات نگاه کنــــــــم                

               هر چی بگی گوش می کنم نمی خوام اشتباه کنم

                  امشب دلم می خواد یه کم تو رو تو آغــــــوش بگیرم

                   باعشقت از هوش برم و با عشق تو هـــــوش بگیرم              

                  امشب دلم می خواد همــــــش از خوبیات دم بزنـــم

                  غنچه آرزوهامـــــــــو با عشــق تو نم بزنـــــــــــــــــــم     

                  امشب می خوام اگــه بشه تو رو زیارتت کنـــــــــــــم

                  خدای معــــــــبدم بشی تو رو عبادتت کنـــــــــــــــــم

                  امشب می خوام اگه بشه مرغ دلو رهــــا کنـــــــــــم

                  بهت بگــــم دوست دارم عقده دل رو وا کنــــــــــــــــم                    

                  امشب می خوام بهــم بگی تو هم مـنو دوسم داری               

              دوست ندارم بازم منو با غصه تنــــــــــــــــــــها بذاری            

                  امشب می خوام تا به سحر پیش تو بیـــدار بمــــونم                

              خدا اگه یاری کنـــــه واست وفادار بمـــــــــــــــــــــونم                  

                  امشب کنار پنـــــــــجره تا آخر شب می شـــینـــــــم                

              اگه شده نمی خــــــــــــــــوابم تا تو رو پیشم ببینــم            

                  امشب اگه پیــــــــــشم نیای به خدا پژمرده می شم

                  مثل همون باغبون پیر و شکست خورده می شـــــم

مهمونم شو (شعر)

           

                     یه سلام از دل خسته م،به تو که دل به تو بستم 

                     با تو تا زنده ای هستـم که نگی مرده پرســـــتم

                     یه سلام کمه هزار تا ،هنـوزم بیشتر و بیشتــر 

                     پای عشق تو می مونم تا همــون لحظــــه آخـر

                     چند ساله دل به تو دادم ولی کاش بهت می گفتم  

                     کاش بدونی که چه شب هـا من به یاد تو نخفتـم  

                     الآنم که اینــو می گــــــم دلمـــــــو زدم به دریا  

                     نمی خوام چیزی بمـــــونه واسه روز مبــــــادا

                     آره من دل به تو دادم، خواسته باشی یا نباشی 

                     چی میشه اگه یه روزم مهمـون این دل ماشی؟

                     آره دل پیش تو گیره، چند ساله دلم اسیــــــــره  

                     تنها آرزوی این دل اینه که واســــــــت  بمیره  

                     آره من خســـته دردم، برگ خشکیده ی زردم  

                     من میــشم پروانه امشب بیا تا دورت بگــردم  

                     آره من فصل خزونم، تو بهاری من مــــیدونم 

                     می رسی آخر به دادم اینو از چشات می خونم

جانا بیا

 

یاابن الحسن روحی فداک 

متی ترانی و نراک؟