کوشه سلام

اشعار، دست نوشته ها( روح اله زراعتی "روحی" ) + عکس، مطالب طنز و غیر طنز جالب و ...

کوشه سلام

اشعار، دست نوشته ها( روح اله زراعتی "روحی" ) + عکس، مطالب طنز و غیر طنز جالب و ...

زن نا اهل

 

با سلام 

دوستان عزیز؛ بیست و هشتمین شب زمستونی تون به خیر و شادی 

شعر "زن نا اهل" از سروده های خودمه و در قالب قطعه سروده شده. 

 

اجرا شده در:  

مراسم جشن نیمه شعبان سال جاری در روستامون 

شب شعر طنز "شکر خند" در حضور شاعران شهرستان بردسکن 

 

پیشکش تان

 

هفته ی پیش روز پنج شنبه

با عیالم شدیم سوی بازار

قبل آنکه ز خانه راه افتیم

گفت پول هر چه می شود بردار

توی راه مدام فک میزد

نیش می زد به بنده همچون مار

باز شد نیش تا بنا گوشش

تا که چشمش بدید آن بلوار

تا رسیدم از موتور پر زد

زود خود را رساند به پیکان بار

گفت اول خوریم زردآلو

بعد آن می خریم گوجه خیار

بی پدر روی کیوی حساس است

رانی انبه می خرد هر بار

او خرید پرتغال و شفتالو

سیبب و موز و گوجه سبز و انار

بعد آنکه خرید میوه نمود

گفت پول از دو جیب بیرون آر

روسری خواهم و یکی مانتو

دو بلوز خواهم و سه تا شلوار

هرچه پول داشتم همه به او دادم

گفت فقط همین؟ 136 هزار؟

گفتم این هم ز پول یارانه ست

پول دیگر نباشد اندر کار

بیخیال خرید شو این هفته

تو رو قرآن دست از سرم وردار

گفت تازه چند قلم مانده

تا که لیستم رسد به آخر کار

گفتمش هیس!، دگر خفه شو

بیش از این گپ مزن، لاکردار

اندکی هم به فکر آتی باش

شرم دورت نیامده انگار

من ز ناراحتی به او دادم

چند عدد فحش نقلی آبدار

چشم درشت کرد و اخمم کرد

تا که گوشش شنید این گفتار

گفت این بار آخرت باشد

بیش از این من نمی دهم اخطار

همه چیز تازگی گران شده است 

تو مگر گوش نمی دهی اخبار؟

لیتر بنزین رسیده به هفتصد

چند برابر شده ست نرخ دلار

تازه میثم هنوز بی رخت است

مدتی هست که او شده بیمار

کاش من هم زن ظفر بودم

بین چه جوری زنش شده پروار!

پیش او من دگر کم آوردم

بیخیالش شدم، پا به فرار

از همان روز هنوز تب دارم

هفته ای هست نرفته ام سرکار

چه گناهی خدا مگر کردم؟

مورچه ای هم نداده ام آزار

که چنین زن نصیب من کردی

می کِشَم آخرش خودم بر، دار

بعد ده سال هنوز نفهمیدم

این زن است یا که یک کفتار؟

گو، خر من ز کُرّه بی دم بود

ناف من را بریده اند با کار

کاش هر کس که مثل "روحی" شد

بر سرش خاک شود، صد خروار. 

 

23/3/93

 

 

"شب با کار 

 

روز با کار 

 

ایران پیروز با کار" 

 

 

اینم از "پدیده" ...

 

آخرش تموم...

 

 

دوستان عزیز، سلام 

 

راستی یادم رفت بگم، آخرین امتحانمم به لطف خدا و دعای دوستان بعد از یک ساعت و 38 دقیقه زمان، تموم شد، رفت پی کارش. (به خدا اگه تقلب کردم، یعنی نشد که تقلب کنم.) 

  

دیگه مِن بعد از این درس و کلاس و ترم و شهریه و انتخاب واحد و ژتون و مشروطی و سرویس و حذف و اضافه و معرفی به استاد و فورجه و کلاس لغو شد و میان ترم و امتحان ساعت چنده و سلف و کنفرانس و تحقیق و حراست گیر میده و استاد تو رو خدا و استرس دارم و ... دیگه از این خبرا نیست.  

هرچن تموم شد ولی دلم واسه خودم می سوزه. از فردا می خوام چکار کنم؟؟ 

 

 

خداحافظ دانشگاه،  

 

 سلام بیکاری   

 سلام در بدری 

 

سلام بلا تکلیفی 

  

سلام. 

 

الحمد لله

 

 

یه روز شخصی میره سبزی فروشی تا کاهو بخره، عوض اینکه کاهو های خوب را سوا کنه ، همه ی کاهو های نامرغوب را سوا میکنه و میخره. ازش می پرسند چرا اینکار را کردی میگه : صاحب سبزی فروشی پیرمرد فقیری هست، مردم همه ی کاهو های خوب را می برند و این کاهو ها روی دست او می مانند و من بخاطر اینکه کمکی به او بکنم اینها را میخرم، اینها را هم میشود خورد.
این شخص کسی نبود جز عارف بزرگ، آقا سید علی قاضی تبریزی (ره)؛ عارفی که 30 سال مرتب ذکر می گفت: استغفر الله. مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار می کنی، ما که از تو گناهی ندیدیم. جواب داد: سی سال استغفار من به خاطر یک الحمد لله نابجاست!
روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته، پرسیدم: حجره من چه؟
گفتند: مال شما نسوخته...
گفتم: الحمدلله...
معنیش این بود که مال من نسوزد، مال مردم مهم نیست! 
 آن الحمدلله ازسر خودخواهی بود نه خداخواهی.  
چه قدر از این الحمدلله ها گفتیم و فکر کردیم شاکریم ...  
 
 
فرستنده: "محمد" 
 

 

یاابن الحسن، روحی فداک  

 

متی ترانی و نراک؟

 

  چقدر حرف دلم را به جاده ها بزنم؟
اجازه هست کمی حرف با شما بزنم؟
اجازه هست کمی درد دل کنم یا نه؟
اجازه هست که قید من و تو را بزنم؟
بنا نبود نیایی، خدا وکیل آقا
چقدر دست به دامان ندبه ها بزنم؟
دلم قرار ندارد خودت که میدانی
چقدر مانده همینطور دست و پا بزنم؟
ببین به جان عزیزت قسم کم آوردم
بعید نیست همین روزها که جا بزنم
اگر دروغ نگویم فقط کمی مانده
رکورد مردم نامرد کوفه را بزنم
خدا کند که بیایی وگرنه از سمتِ
کدام پنجره باید تو را صدا بزنم؟

 

اللهم عجل لولیک الفرج. 

 

سلامتی و فرج امام زمانمان صلوات. 

 

 

ارسالی از: "sokotee " 

 

 

 

ایشالا 

 

۱۶ ساعت دیگـــــــــــــــه  

 

نبود...؟؟؟؟؟؟   

 

 

 

 

این جمعه هم گذشت ...

 

 

این جمعه هم گذشت، تو اما نیامدی

پایانِ سبز قصـــــــــــــــه دنیا، نیامدی

مانده ست دل، اسیر هزاران سؤال تلخ

ای پاسخ هر آنـــــچه معمّا، نیامدی

کِز کرده اند پنجره ها در غبار خویش

ای آفتاب روشــــــنِ فردا، نیامدی

افسرده دل به دامــــن تفتیده کویر

ای روح آســـــــمانی دریا، نیامدی

ای حسّ پاکِ گم شده روح روزگار

زیباترین بهانــــــــــــــه دنیا نیامدی

ای از تبار آینه ها، ای حضور سبز

ای آخرین ذخیره طــــــــاها نیامدی

این جمعه هم گذشت و غزل ناتمام ماند

این است قسمتِ دلِ من، تا نیامدی  

 

 

******  

 

سلامتی و فرج آقا امام زمان (عج) صلوات.

 

 

 

سلام دوستان.

 

ایشالا 

 

۲۱ ساعت تا فارغ التحصیلی،  

 

نبود...؟؟؟؟؟؟  

 

"امام سرسبز است".

 

سلام. دوستان عزیز؛  

امروز ی حرفی شنیدم که برام خیلی جالب بود. بهتون می گم یاد دوران مدرسه بیفتین. 

معمولا آخر هفته ها توی بیشتر خونواده ها رسم اینه که همه دختر، پسرایی که از اون خونواده ازدواج کردن دور هم جمع میشن و با هم بیشتر دیدار میکنن. خیلی هم کار جالبیه. خوشبختانه خونواده ما هم از این قاعده مستثنا نیست.  

امروز دو تا از نوه هامون که کلاس اولن (حمیدرضا و ثمینه) گفتن بیا ازمون امتحان جمله نویسی بگیر. منم همین جور که داشتم می خوندم چن تا کلمه بهشون گفتم و اونا هم مشغول شدن.  

ده دقیقه، ی ربع بعد برگه هاشونو آوردن تا بهشون نمره بدم. آول برگه ثمینه رو نگاه کردم، جمله هاش جالب بود. بعدش نوبت برگه حمیدرضا رسید. تو جمله هاش ی جمله دیدم که واقعا حال کردم. یکی از کلمه ها که بهشون داده بودم "سرسبز" بود. حمیدرضا نوشته بود: "امام سرسبز است". با خوندن این جمله ی کم خندیدم. ولی توجیه جالبی برام آورد که واقعا حال کردم. میگه مگه اماما رو که تو تلویزیون نشون میده، کلاهشون سبز نیست؟ ی لحظه به خودم اومدم دیدم واقعا راست میگه. این جمله واسه من که بعضی وقتا ی جورایی شعر میگم، خیلی جمله با حالیه. آخه ترکیب کلماتی به این شکل واقعا خلاقیت می خواد.  

ی مطلب دیگه هم هست. اونم اینکه "سبز بودن" رو سلامت بودن نیز می تونیم تفسیرش کنیم. و جمله امام سرسبز است رو می تونیم ی جورایی معنی کنیم: امام سرش سلامت است. یعنی از خطرها به دور است.  

  

حالا جون من خودتون تو درس جمله نویسی از این جور جمله های باحال نساختین؟

نماز

 

 

حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری؛
قبلش فکر کن چرا داری نماز میخوانی و با چه کسی قرار ملاقات داری.
آنوقت کم کم لذت می بری از کلماتی که در تمام عمر داری تکرارشان می کنی  

ولی از تکرارشان لذت میبری.
تکرار هیچ چیز جز نماز در این دنیا قشنگ نیست.
 

 

                                                                                   "شهید چمران" 

 

 

فرستنده: "sokotee "

تاثیر وضو در سلامت

 

دکتر محمدرضا سعیدی فوق تخصص قلب و عروق و رئیس بخش جراحی بیمارستان اصفهان: 
آیا دلیل تاکید بر نماز صبح را میدانید ؟ با خواب غلظت خون بالا می رود و هر چه به صبح نزدیک میشویم، خون غلیظ تر میشود و درست لحظات نزدیک شدن به اذان به حد اعلا می رسد. کسانی که بیدار می شوند با وضو گرفتن قدری خون تنظیم میشود و با خواندن نماز بدن کاملا بالانس شده و به حالت نرمال باز میگردد. بیخود نیست می گوییم خدا از مادر هم مهربانتر است و لله الحمد. کسانیکه با یوگا و نرمش های آرامش بخش و انرژی درمانی آشنایند میدانن، چاکراها نقاط ورود و خروج انرژی به بدن هستند. اگر دقت کرده باشید هنگام وضو گرفتن تنها جایی که از پایین به بالا شسته میشود مسح پاست. شما از نقطه ی انگشت شست پا، دست خود را به سمت بالا می کشید. چرا ؟؟؟ ... تنها جایی که انرژی مثبت به بدن برمیگردانید مسح پا میباشد.
در تمام مراحل وضو گرفتن با هفت چاکرای بدن سر و کار داریم. در تمام مراحل از تمام چاکراها به وسیله ی آب که منبع پاکی و قداسته، انرژی های منفی بدن رو به سمت خارج دفع کرده و در مرحله ی آخر وضو گرفتن انرژی مثبت رو وارد بدن میکنیم . 

 

 

ارسالی از: "محمد"

 

 

سلام. با اجازه ی بزرگترا 

 

ایشالا 

 

50 ساعت تا فارغ التحصیلی،  

 

نبود...؟؟؟؟؟؟ 

 

 

 

دو رفیق میرن به ی روستا، یکی شروع میکنه به خریدن الاغ روستاییان به قیمت صد تومان، بیست درصد مردم الاغشون را می فروشند هفته بعد دوباره به روستا میره و قیمت الاغ را صد و سی تومان اعلام میکنه، این دفعه هم سی درصد مردم الاغهاشون را می فروشند. هفته بعد خریدار قیمت الاغ را 200 تومان اعلام میکنه، و چهل درصد مردم میفروشند. خریدار موقع رفتن میگه قیمت الاغ همینطور داره میره بالا، هفته دیگه هم میام.  

مردم برای فروش هفته بعد به تکاپو می افتند و در صدد خرید الاغ به امید فروش به قیمت بیشتر تلاش میکنند. اما با کمبود الاغ مواجه میشند چراکه بیش از نود درصد الاغها فروخته شده بود.
در این حال رفیق دومی وارد ماجرا میشود و یک سوم الاغهای خریداری شده توسط رفیق اولی را به قیمت 250 تومان به خود روستاییان میفروشد و آنها نیز با کمال میل میخرند و فردای آنروز یک سوم دیگر را به قیمت 300 تومان و روز دیگر یک سوم بقیه را به قیمت 350 تومان می خرد. 

نتیجه اینکه مردم نگون بخت روستا الاغهای خودشان را به چندین برابر قیمت خریده بودند و غافل از اینکه در هفته بعد نه خریداری خواهد بود و نه سودی. 

 

 

فرستنده: "محمد"

خسته ام...

 

 

خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی
بشنود یک نفر از نامزدش دل برده
مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی
که به پرونده ی جرم پسرش برخورده
 

خسته مثل پدری که پسر معتادش  

غرق در درد خماری شده، فریاد زده
مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس
پسرش پیش زنش بر سر او داد زده
 

خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم  

دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است
مثل مردی که قسم خورده خیانت نکند
زنش اما به قسم خوردن آن مشکوک است
 

خسته مثل پدری گوشه ی آسایشگاه  

که کسی غیر پرستار سراغش نرود
خسته ام بیشتر از پیر زنی تنها که
عید باشد نوه اش سمت اتاقش نرود
 

خسته ام کاش کسی حال مرا می فهمید
غیر از این بغض که در راه گلو سد شده است
شده ام مثل مریضی که پس از قطع امید
در پی معجزه ای راهی مشهد شده است...  

 

 

فرستنده: "محمّد"

نسل سوخته

 

 

مثل طوفان از همه باید گریخت
ناله ها را در درون سینه ریخت
هر که از تاریخ ما حرفی شنید 

بند بند دوستی باما گسیخت
 

********* 

 

نسل ما نسلی است نسلی سوخته
درد را با جان دل آموخته
نسل تنهایی ،شکستن، بیکسی
زندگی لب های مارا دوخته
 

********* 

 

نسل ما کولاک و طوفان خورده اند
نسل ما اندر جوانی مرده اند
من نمی گویم بپرس ازدوستان
غیر بدبختی چه چیزی برده اند؟ 

 

 

ارسالی از: "ابوالفضل"