سلاام... با عرض معذرت از مینو جاان، من با نظرشون موافق نیستم!... پدر و مادر هر کس نیستن!... بعد از خدا، یکتا هستن و یگانه موجودات هستی ک مثل ندارند!... حتی آموزه های دینی در این مورد سفارش خاص کرده و حتی تا جایی تاکید کرده ک حتی اگر کافر باشن باید احترام شان را نگه داری و از آنها ب نحو احسن مراقبت کنی!... در هر صورت انشاا... هیچ پدر و مادری محتاج دست بچه نشه!...آمین
هفته ی پیش از طرف دانشگاه رفتیم کوه سنگی و بعدش هم خانه سالمندان...جای خوبی بود ولی ادم اگه جوونم باشه خیلی دلش میگیره...بساط اهنگ و موسیقی هم بود ولی می شد تو چشمای تک تک پدربزرگایی که اونجا بودن غم و اندوه رو احساس کرد....
هی خدا...کاش یه روزی برسه که همه مون قدر پدرمادرمون رو بدونیم...ای خدااااااااا....
سلام.
منم خیلی دوس دارم حداقل ی بار برم خونه سالمندان...
خدا کنه... واقعا تو سنی ک آدم ب ی هم صحبت نیاز داره تو غماش رهاش می کنن...
هی!!!!!!!!!!!!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
چی بگم ولا فقط این پسراش وجود ندارن بی وجودن بی وجود که مادرشون تنها گذاشتن
سلام..ببخشیدمن منظورم پدرومادرنبودن.میناجان بانظرتون موافقم.من عاشق بابامامانم هستم.تشکر
سلام.
ممنون از همراهیتون...
سلاام...
با عرض معذرت از مینو جاان، من با نظرشون موافق نیستم!...
پدر و مادر هر کس نیستن!...
بعد از خدا، یکتا هستن و یگانه موجودات هستی ک مثل ندارند!...
حتی آموزه های دینی در این مورد سفارش خاص کرده و حتی تا جایی تاکید کرده ک حتی اگر کافر باشن باید احترام شان را نگه داری و از آنها ب نحو احسن مراقبت کنی!...
در هر صورت انشاا... هیچ پدر و مادری محتاج دست بچه نشه!...آمین
سلام.
فقط میگم آمین...
ممنون از حضورتون...
سلام
خیلی ناراحت کنندس
خداروشکر تو خانواده ما همچین اتفاقی نیافتاده.......
سلام.
واقعا هم جای تاسف داره...
خداروشکر... ایشالا ک تو هیچ خونواده ای دیده نشه...
سپاس
سلام .گاهی اوقات: مجبوریم بپذیریم:که برخی ازادمها:لیاقت ماندن در قلبمان وزندگیمان راندارند.
سلام.
درست... برخی آدم ها...ولی برخورد آدم ها هم ب برخورد ما بستگی داره...
سپاس از حضورتون...
ﮔــــﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗـﺎﺕ ؛ﻣﺠﺒـﻮﺭﯾـﻢ ﺑﭙـﺬﯾـﺮﯾﻢ :ﮐﻪ ﺑــــﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻣــﻬﺎ .....ﻓﻘــــﻂ ﻣﯿﺘــــﻮﺍﻧﻨـﺪ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﻤﺎﻥ ﺑﻤـﺎﻧﻨـﺪ !ﻧـﻪ ﺩﺭ ﺯﻧـﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ... !!:
سلام.
مجبوریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام...
هفته ی پیش از طرف دانشگاه رفتیم کوه سنگی و بعدش هم خانه سالمندان...جای خوبی بود ولی ادم اگه جوونم باشه خیلی دلش میگیره...بساط اهنگ و موسیقی هم بود ولی می شد تو چشمای تک تک پدربزرگایی که اونجا بودن غم و اندوه رو احساس کرد....
هی خدا...کاش یه روزی برسه که همه مون قدر پدرمادرمون رو بدونیم...ای خدااااااااا....
سلام.
منم خیلی دوس دارم حداقل ی بار برم خونه سالمندان...
خدا کنه... واقعا تو سنی ک آدم ب ی هم صحبت نیاز داره تو غماش رهاش می کنن...
هی!!!!!!!!!!!!