نوجوانی آمد اندر منزلی از بهر کار
گفت خانم چیست نامت؟ گفت اسمم اکبر است
گفت در اینجا اگر خواهی شوی مشغول کار
از زبان باید تو باشی لال و گوشانت کر است
گفت روی چشم، هر امری که تا صادر شود
من اطاعت می کنم از هر که این جا سرور است
گفت خانم هر چه اینجا بشنوی از نیک و بد
گوش هایت یک بود دیوار و آن دیگر در است
هر غذایی را که خوردی خام و پخته تند و شور
حق نداری تا بگویی کاین بد و کان بدتر است
گر زدم یک لنگه کفشی بر سرت از روی خشم
نوش جان کن، باش ساکت کاین روال نوکر است
نوجوان با خنده از منزل برون گردید و گفت
این که می خواهی تو نوکر نیست، نامش شوهر است!
قشنگ بود

سلام.


ممنون از نظرتون...
متشکرم...
بسم رب مهدی
اللهم عجل لولیک الفرج
ای آنکه در نگاهت حجمی ز نور داری
کی از مسیر کوچه، قصد عبور داری؟
یا مهدی
.
.
.
.
.
.
سلام ... شعر خیلی زیبا بود :)
موفق باشید
در پناه حق
اللهم عجل لولیک الفرج




سلام.
ممنون از نظرتون...
سلامت باشید...
یا علی...