آقا بیا برنامه هاتو اجرا کن...هنوز امروز تموم نشده...!!
نشد فردا اجرا کن...!!
عزیزمی داداش...شوخی کردم
بابا اگه هیچ کاری از دستم برنیاد، اقلش دو سه تا بیت شعر که می تونستم واست بگم دیگه... به هر حال حیف شد دیگه... ایشالا اگه سال دیگه عمری بود تلافی می کنم... اینم بگما مقصر خودتی...اگه اون شناسنامتو کامل کرده بودی الان من و امثال من عرق ریزان نبودیم...( حالا یکی نیست بهم بگه واسه چی خودت شناسنامه نداری...والا...)
ایشالا هزار سال... حالا هزار سال که خیلیه... صدو یازده سال خیرشو ببینی... عمر کنی... اونم از نوع با عزتش...
تو عرشی، من ته چاهم... من از یادت نمی کاهم تو هستی خوشه ی گندم ولی من چی؟، پَر کاهم
سلام فریدون مشیری هم یک شعر تو همین مایه ها داره ، یعنی دنبال یک راهی و یک جایی می گرده برای ابراز عشق !
ز شور عشق ندانم کجا فرار کنم چگونه چاره این جان بیقرار کنم
بسان بوته آتش گرفته ام ، در باد کجا توانم این شعله را مهار کنم
رسیده کار به آنجا که اشتیاقم را برای مردم کوی و گذر هوار کنم
چنین که عشق توام می کشد به شیدایی شگفت نیست که فریاد یار یار کنم
سلام. فرمودین فریدون مشیری... یاد این متن از او افتادم... در پشت چارچرخه فرسوده ای... کسی خطی نوشته بود: من گشته ام نبود ! تو دیگر نگرد، نیست! ... روحش شاد... کاش من هم می تونستم فریدون وار می گفتم و می سرودم...
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
آقا بیا برنامه هاتو اجرا کن...هنوز امروز تموم نشده...!!



نشد فردا اجرا کن...!!
عزیزمی داداش...شوخی کردم
بابا اگه هیچ کاری از دستم برنیاد، اقلش دو سه تا بیت شعر که می تونستم واست بگم دیگه...




به هر حال حیف شد دیگه...
ایشالا اگه سال دیگه عمری بود تلافی می کنم...
اینم بگما مقصر خودتی...اگه اون شناسنامتو کامل کرده بودی الان من و امثال من عرق ریزان نبودیم...( حالا یکی نیست بهم بگه واسه چی خودت شناسنامه نداری...والا...)
ایشالا هزار سال... حالا هزار سال که خیلیه... صدو یازده سال خیرشو ببینی... عمر کنی... اونم از نوع با عزتش...
تو عرشی، من ته چاهم...
من از یادت نمی کاهم
تو هستی خوشه ی گندم
ولی من چی؟، پَر کاهم
فدایی داری...
سلام
یعنی عالی بودااااا...
خیلی خیلی هم عالییییی...
دست فرستنده و منتشرکننده اش درد نکنه...!!
شاد باشی
سلام.


خیلی خیلی هم ممنون...
دست تو هم درد نکنه داداش...
سلامت باشی...
سلام
فریدون مشیری هم یک شعر تو همین مایه ها داره ، یعنی دنبال یک راهی و یک جایی می گرده برای ابراز عشق !
ز شور عشق ندانم کجا فرار کنم
چگونه چاره این جان بیقرار کنم
بسان بوته آتش گرفته ام ، در باد
کجا توانم این شعله را مهار کنم
رسیده کار به آنجا که اشتیاقم را
برای مردم کوی و گذر هوار کنم
چنین که عشق توام می کشد به شیدایی
شگفت نیست که فریاد یار یار کنم
سلام.


فرمودین فریدون مشیری... یاد این متن از او افتادم...
در پشت چارچرخه فرسوده ای...
کسی خطی نوشته بود:
من گشته ام نبود !
تو دیگر نگرد،
نیست! ...
روحش شاد...
کاش من هم می تونستم فریدون وار می گفتم و می سرودم...