صبح است …
یاس را باید کاشت
توی گلدان ظریفی که پر از عطر خداست و سپس گلدان را
روی یک میز گذاشت.
پرده ها را باید پس زد
و به خورشید فضا داد که آرام بتابد بر آن …
آن زمان خواهی دید با شمیم گل یاس،
تو چه احساس قشنگی داری
و درخشان شدن برگ گیاه
چه تماشا دارد!
در دلت بوته ای از یاس بکار …
یاسی از عاطفه، امید، محبت، ادراک
و بدان بی تردید زندگی با تو سر مهر و وفا خواهد داشت.
گاهی اوقات فکر کردن به بعضی ها
ناخودآگاه لبخندی روی لبانت مینشاند.چقدر زیباست این لبخندها و
چه دوست داشتنی اند این بعضی ها
خدایا سرده این پایین
از اون بالا تماشا کن…
اگه میشه فقط گاهی
خودت قلب منو”ها”کن
خدایا سرده این پایین
ببین دستامو می لرزه
دیگه حتی همه دنیا
به این دوری نمی ارزه
تو اون بالا من این پایین
دوتایی مون چرا تنها ؟
اگه لیلا دلش گیره
بگو مجنون چرا تنها؟!!
بگو گاهی که دلتنگم
ازاون بالا تو می بینی
بگو گاهی که غمگینم
تو هم دلتنگ و غمگینی
خدایا…من دلم قرصه!!
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت
که حتی روز،،،روشن نیست
کسی اینجا حواسش نیست
که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته
زمین دار مکافاته!!!
فراموشم میشه گاهی
که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا
بازم پیش تو برگردم
خدایا…وقت برگشتن
یه کم با من مدارا کن
سلام.


زیبا بود...
خیلی خیلی ممنون...
زیبابود خوشم اومد
سلام.


خوشحالم.
ممنون از نظرتون...
تشکر