کوشه سلام

اشعار، دست نوشته ها( روح اله زراعتی "روحی" ) + عکس، مطالب طنز و غیر طنز جالب و ...

کوشه سلام

اشعار، دست نوشته ها( روح اله زراعتی "روحی" ) + عکس، مطالب طنز و غیر طنز جالب و ...

هیچ کار خدا بی حکمت نیست...

هنوز تا هنگام اذان تقریبا نیم ساعت دیگه مونده بود...

اونروز من و مجتبی و جواد زودتر از بقیه روزها رسیدیم. طبق معمول خودمون رو به ستون داخل مسجد رسوندیم و درست سر جای همیشگی مون نشستیم. کم کم مردم داشتن میومدن. هرچی به اذون نزدیکتر می شد، مسجد داشت شلوغ تر می شد. آخه یه نماز باحال بعد چند روز کار و فعالیت واقعا خستگی کل هفته رو از آدم میگیره...

هر کی از راه می رسید، یه جایی رو واسه خودش پیدا می کرد و می نشست، یکی کنار دوستش، یکی کنار همسایه اش، پدر کنار پسر، همکلاسی با همکلاسی، خلاصه کم کم داشت صف ها تکمیل میشد. توی صفی که ما نشسته بودیم، کنار جواد هنوز یه جای خالی دیگه مونده بود. من که کنار جواد نشسته بودم رو کردم بهش و یه سوالی ازش پرسیدم که تقریبا یه ساعت بعدش جوابمون رو کس دیگه ای داد. من به جواد گفتم اینو قبول داری که هر کسی که از راه می رسه، دقیقا همون جایی می شینه که از قبل مشخص شده؟ یعنی من و تو که الآن اینجا نشستیم از قبل مشخص بوده که باید امروز در همین ساعت و درست در کنار همین ستون بشینیم؟ جوادم که منظورمو خوب فهمید، حرفم رو تایید کرد. بعد من بهش گفتم حالا به نظرت کسی که قراره بیاد و کنار تو بشینه کیه یا بهتر بگم واسه چی می خواد بیاد؟ من و جواد و مجتبی بعد این سوال همش منتظر بودیم ببینیم کی میاد و کنارمون می شینه.

اذون شروع شد، موذن اذون رو تموم کرد و بعدش امام جمعه واسه ایراد خطبه ها رفت روی خطابه. تقریبا آخرای خطبه ی اول بود که یه مرد میانسال اومد و کنارمون نشست. من که وسط نشسته بودم یه نگاه به مجتبی انداختم و یه نگاه به جواد و سه تایی مون به همدیگه لبخند زدیم. بنده خدا بعد از اتمام خطبه ی اول روشو به سمت ما کرد و بهمون دست داد، ما هم باهاش سلام علیک کردیم. از همون لحظه اول که نشست من و بچه ها هنوز منتظر جواب سوالمون بودیم. همش به همدیگه نگاه می کردیم.

خطبه ی دوم نماز شروع شد. یادمه خطبه ی دوم یه کم طولانی شد. داخل مسجدم به خاطر جمعیت بالا و گرمی هوا یه خورده گرم شده بود. اون بنده خدا هم که کنارمون نشسته بود، یه کم چاق بود و تا آخر خطبه مدام با دستش داشت خودش رو باد می زد و صورتش رو خنک می کرد. خطبه ی دوم که تموم شد، دیدم جواد یه دستش رو توی جیبش کرد و با دست دیگش داشت عینکش رو از روی صورتش بر می داشت. دقیقا همون لحظه ای که جواد دستش رو توی جیبش برد، مردی که کنارمون نشسته بود هم عینکش رو از چشاش در آورد و داشت با انگشتاش شیشه های عینکش رو تمیز می کرد. جواد حواسش نبود. دستمالشو از توی جیبش در آورد و داشت شیشه عینکش رو تمیز می کرد که چشمش به مرد افتاد. با دیدن این صحنه یه لحظه تکون خوردم. یه حس عجیبی بهم دست داد، تمام بدنم خیس عرق شد. من و بچه ها یه نگاهی به همدیگه کردیم و دوباره به همدیگه لبخند زدیم. جواد بعد اینکه شیشه عینک خودش رو تمیز کرد، عینک بنده خدا رو هم گرفت و...


"روحی"

نظرات 10 + ارسال نظر
هوا سه‌شنبه 19 اسفند 1393 ساعت 17:23

داستان جالبی بود
هر چی قسمت باشه همون میشه

سلام.
ممنون...
در کنار تقدیر، باید به خودمون هم یه نگاهی بکنیم...

امینه سه‌شنبه 19 اسفند 1393 ساعت 14:01 http://p-mostafa.blogfa.com

الَ اللّه‏: عَزَّوَجَلَّ... اِذا قالَ العَبدُ: «بِسمِ اللّه‏ِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» قالَ اللّه‏ُ ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ : بَدَاَ عَبدى بِاسمى، وَ حَقٌّ عَلَىَّ اَن اُتـَمِّمَ لَهُ اُمورَهُ و اُبارِکَ لَهُ فى اَحوالِهِ؛

خداوند فرمود: «... هرگاه بنده بگوید: بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم، خداى متعال مى‏گوید: بنده من با نام من آغاز کرد. بر من است که کارهایش را به انجام رسانم و او را در همه حال، برکت دهم».

و هر کاری که بدون نام خدا شروع شود، ابتر است...

ممنون

sokotee سه‌شنبه 19 اسفند 1393 ساعت 12:54 http://enteha-enteha.blogfa.com/

داستان جالبی بود

سلام.
ممنون که منو همراهی می فرمایین...
داستان واقعی بود...

محمد دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت 22:27 http://nasimkoohsarph7.blogsky.com

سلام...
خیلی جالبه که انسان در پس هر واقعه ای خداوند و دست قدرت و تقدیرش رو ببینه...
به امید موفقیت و سلامتی...

سلام.
واقعا هم رسم بندگی همینه...
ممنون و متشکرم...
شاد و پیروز باشید

زهرا(بارون) دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت 21:57 http://baroone-cheshmat.blogfa.com

ویلیام شکسپیر گفت :

I always feel happy, you know why?
من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟

Because I don't expect anything from anyone
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم

Expectations always hurt ...
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ...

Life is short ...
زندگی کوتاه است ...

So love your life ...
پس به زندگی ات عشق بورز ...

Be happy
خوشحال باش

And keep smiling
و لبخند بزن

Just Live for yourself and ..
فقط برای خودت زندگی کن و ...

Before you speak ؛ Listen
قبل از اینکه صحبت کنی ؛ گوش کن

Before you write ؛ Think
قبل از اینکه بنویسی ؛ فکر کن

Before you spend ؛ Earn
قبل از اینکه خرج کنی ؛ درآمد داشته باش

Before you pray ؛ Forgive
قبل از اینکه دعا کنی ؛ ببخش

Before you hurt ؛ Feel
قبل از اینکه صدمه بزنی ؛ احساس کن

Before you hate ؛ Love
قبل از تنفر ؛ عشق بورز

That's Life …
زندگی این است ...

Feel it, Live it & Enjoy it
احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر

زندگی زیباست...
زیبایی زندگی به خودمان بستگی دارد...

زهرا(بارون) دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت 21:36 http://baroone-cheshmat.blogfa.com

سلام،چه جالب
هیچ چیز بی حکمت انجام نمیشه

البته نباید فراموش کرد...
همه چیز به اختیار انسان انجام می شود...
سلام. ممنون

amine دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت 20:32 http://p-mostafa.blogfa.com

دختره تو دانشگاه جلوی یه پسر رو گرفت وگفت: خیلی مغروری ازت خوشم میاد... هرچی بهت امار دادم نگاه نکردی ولی چون خیلی ازت خوشم میاد من اومدم جلو... خودم ازت شمارتو بگیرم باهم دوست بشم.. ,پسرگفت شرمنده نمیتوانم من صاحب دارم...!! دختره که از حسودی داشت میترکید گفت:خوشبحالش که با آدم با وفای مثل تو دوسته.. پسره گفت:نه خوشبحال من که یه همچین صاحبی دارم...!! دخترگفت اووووه چه رومانتیک این خوشگل خوشبخت کیه که این جوری دلتو برده؟ عکسشو داری ببینمش؟ پسرگفت عکشو ندارم خودم هم ندیدمش اما میدونم خوشگل ترین ادم دنیاست.. دختره شروع کرد به خندیدن مسخره کردن می گفت ندیده عاشقش شدی؟ نکنه اسمشم نمیدونی.؟ پسر سرش رو بالا گرفت گفت اره ندیده عاشق شدم اما اسمشومیدونم اسمش مهدیه فاطمه (عج) است دوست مهدی (عج) با نامحرم دوست نمیشه..
سلام من به شدت ازتون گله مندم چندین دفه پیام دادم اما بهم سر نزدینقهرم

جالب بود...

سلام.
از این که بهم سر زدین و پیام دادین واقعا ازتون ممنونم...
من اگه واسه پستاتون نظری نذاشتم درست ولی بدونین بهتون سر میزنم...
بهر حال باز هم مرا ببخشید...

سپاس از حضورتون

matin دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت 18:26 http://pazal.blogsky.com

سلام اس ام اس زیبا خانه تکانی عید نوروز میخوای به وبلاگ من سر بزن

http://pazal.blogsky.com

سلام.
ممنون بابت حضورتون
بهتون سر میزنم

مینا دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت 17:30 http://taraze-roozaane.blogsky.com/

سلاام...
شما ب نوعی خواستین بگین تا حدودی تقدیر هر کسی از قبل مشخصه!...
تا حدودی درسته ولی ن صد در صد!...
انسان موجودی صاحب اختیاره و برای هر کاری ک انجام میده باید عاقلانه فکر کنه و بعد تصمیم بگیره!...چون انجام هر فعلی از سوی بنده، در کارنامه ی اعمالش نوشته میشه و خیر و شرش ب پای خودشه...
در هر صورت آدمی باید از اختیار و عقل درست و ب جا استفاده کنه تا شرمسار خداوندگار نباشه...
سلاامت و بر قرار باشین...
سپاس...

سلام.
اینکه شما می فرمایید که انسان صاحب اختیاره و واسه انجام کاراش باید از عقل استفاده کنه کاملا صحیحه...
ولی باید قبول کرد هر کاری که انجام میدیم و هر اتفاقی که در زندگی مون میفته فقط و فقط به اراده خداست...

ممنون بابت نظرتون

قاصدک دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت 17:12 http://ghasedake-khialy.blogfa.com

خیلی داستانه جالبی بود
خدا تقدیر همه ما رو از قبل رقم زده..
کسی چه میدونه..
شایدم فردا این موقع من زیره خروار خروار خا خوابیده باشم..

سلام.
ممنون از نظرتون...
امیدوارم خدا بهترین هارو واستون رقم بزنه...
خدا به شما طول عمر و سلامتی بده ان شاء الله...

خدا نکنه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد