کوشه سلام

اشعار، دست نوشته ها( روح اله زراعتی "روحی" ) + عکس، مطالب طنز و غیر طنز جالب و ...

کوشه سلام

اشعار، دست نوشته ها( روح اله زراعتی "روحی" ) + عکس، مطالب طنز و غیر طنز جالب و ...

حتی روباه از گفتن دروغ شرم می کند...

به نقل از یکی از دوستان

لطفا با دقت بخونید و از کنار این متن بی تفاوت رد نشید.

می گفت ،چند مدت قبل
یه شبکه ماهواره ای ،یه برنامه مستند حیات وحش رو پخش می کرد....
نشون می داد یه گروه محقق یه سری لاشه مرغ رو داخل یه توری گذاشته بودن و چند گودال به فاصله های ۱۰-۲۰ متر از هم حفر کرده بودن. بعد از مدتی یه روباه اومد و کمی بو کشید و یه مقدار این لاشه ى مرغا رو جابجا کرد و رفت؛..
کارشناس تیم ، رو به دوربین کرد و گفت : این الان میره و بقیه ى گله و دوستاش رو میاره؛ و با استفاده از یه ربات جرثقیل توری رو جابجا کردن و اوردن تو گودال دوم و استتارش کردن و با یه مایعی که اسپری کردند، اثر بو رو از مسیر، از بین بردند.
* تقریبا نیم ساعت بعد روباه و ۷-۸ تا روباه دیگه اومدن سر گودال اول و هرچی گشتند مرغها رو پیدا نکردن هر چی زمین رو بو کردن فایده نداشت و اون ۷-۸ تا رفتن و این روباه اولی دوباره شروع به گشتن کرد.

جالبیش اینجا بود که هی با سرعت می گشت و بعد سرشو بالا می آورد و به دوستاش که داشتن دور می شدن نگاه می کرد و دوباره بو می کشید.
اینها با استفاده از سیم کمی روی گودال دوم رو باز کردن تا حدی که روباه مرغا رو دید. این دفعه خیلی جالب بود، روباه یکی از مرغا رو با دندون گرفت و با خودش برد.
* این تیم کارشناس اومدن و دوباره همون کار رو تکرار کردن و توری رو به گودال سوم بردند. روباهها وقتی رسیدن هرچی گودالها رو گشتن و هر چی زمین رو بو کشیدن چیزی نبود و دوباره رفتند.
دوربین روباه اول رو نشون داد که این بار دیگه جست و جو نکرد و رفت داخل گودال دوم دراز کشید و به حالت خوابیده موند ، یه چند دقیقه صبر کردند و دیدند خبری نیست نزدیکش رفتند و چک کردن دیدن کاملا مرده .
جالب این بود که لاشه روباه را به مرکز دامپزشکی بردن و کلی آزمایش کردن دیدن دقیقا عکسها و آزمایشات نشون میده این حیوون براثر یک شوک عصبی سکته کرده و مرده.
و….
* روباه که نماد مکر و حیله گری در حیوانات هست وقتی احساس می کنه """صداقتش"""" بین دوستاش از بین رفته سکته می زنه و می میره.

از خجالت می میره.
جای تامل هست که بعضی ها ، هزاران دروغ به زبون می آورند و جالبه که حتی وقتی دروغاشون آشکار میشه راست راست راه میرن و اصلا و ابدا هم خم به ابرو نمیارن و اسفناک تر اینکه باز هم تکرار، تکرار و تکرار...

چقدر زشته که انسان که اشرف مخلوقات هستش به جایی برسه که حیوانات ازش در کرامت اخلاقی پیشی بگیرند...

--------------------------------------
ارسالی از: "محمد"

نظرات 5 + ارسال نظر
زهرا(بارون) جمعه 15 اسفند 1393 ساعت 12:41 http://baroone-cheshmat.blogfa.com

سلام محشر بود.....خدایی اشک تو چشمام جمع شده....

سلام.
احساستون مورد تحسینه..........
ممنون

محمد پنج‌شنبه 14 اسفند 1393 ساعت 22:08 http://nasimkoohsarph7.blogsky.com

سلام...برگ درختان سبز در نظر هوشیار ...هرورقش دفتریست معرفت کردگار...لینکتون کردم همشهری...موفق باشید...

سلام.
لطف کردین......
خیلی خوشحال شدم آخرش یهمشهری اتفاقی پیدا کردم....
سلامت باشید...

هوا پنج‌شنبه 14 اسفند 1393 ساعت 20:44

آینه

نقره ام،دقیقم،بی هیچ نقش پیشین

هرچه می بینم بی درنگ می بلعم

همان گونه که هست ،نیالوده به عشق یا نفرت

بی رحم نیستم ،فقط راستگو هستم

چشمان خدایی کوچک،چهار گوشه

اغلب به دیوار رو به رو می اندیشم

صورتی ست و لکه دار

آنقدر به آن نگاه کرده ام که فکر می کنم

پاره ی دل من است

ولی پیدا و ناپیدا می شود

صورت ها و تاریکی بارها ما را از هم جدا می کنند



حالا دریاچه ام

زنی روبروی من خم شده است

برای شناختن خود سرا پای مرا می کاود

آنگاه به شمع ها یا ماه ،این دروغگویان،باز می گرد د

پشت او را می بینم و هما نگونه که هست منعکس می کنم

زن با اشک و تکان دادن دست پاداشم می دهد

برای او اهمیت دارم ،می آید و می رود

این صورت اوست که هر صبح جانشین تاریکی می شود

درمن دختری راغرق کرده است

ودر من زنی سالخورده هر روز به جستجوی او

مثل ماهی هولناکی بر می خیزد .:

خیلی خوب میشه همه راست بگن

اما نمیشه که همه ادما یه ادم واقعی بشن

اگه یه زره معرفت داشته باشن مثل روباه ام بشن قبوله

شاید بشه با خیال راحت تازه بهشون ادم گفت

سلام.
حرف خوبیه... چه خوب میشه همه راست بگن....
ولی حیف نمیگن... یادمون باشه "ما" خودمون از همون "آدما"یی هستیم که میگین... پس بیاییم برای این آرزو از خودمون شروع کنیم... تا با خیال راحت تر زندگی کنیم...
ممنون...

مینا پنج‌شنبه 14 اسفند 1393 ساعت 19:58 http://taraze-roozaane.blogsky.com/

سلاام...
اول تشکر از محمد آقا بابت مطلب ارسالی شون...
دوم سپاس و درود بر شما بابت حسن انتخاب تون و گذاشتن مطلب زیبای فوق در وب تون...
سوم جز تاسف ب حال آدمی و مرگ آدمیت چیزی ندارم واسه گفتن!...
انسانیت و آدمیت مرده و سالیان سال دفن شده و نیست!...

سلام.
خودمم مجددا از محمد عزیز تشکر میکنم....
ممنون از شما...
واقعا جای تاسفم داره....

حضورتون رو سپاس میگم...

زهره پنج‌شنبه 14 اسفند 1393 ساعت 19:51 http:://ghalbemanmahdi.blogfa.com/

گاهی ؛
اگر توانستی . . .
اگر خواستی . . .
اگر هنوز نامی از من در سر داشتی . . . نه در دل!
در کوچه تنهایی من قدمی بگذار . . .
شلوغی کوچه ظاهریست . . .
نترس ! بیا . . .
نگاهی پرت کن و برو . . .

سلام.
بابت حضور همیشگیتون متشکرم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد