کوشه سلام

اشعار، دست نوشته ها( روح اله زراعتی "روحی" ) + عکس، مطالب طنز و غیر طنز جالب و ...

کوشه سلام

اشعار، دست نوشته ها( روح اله زراعتی "روحی" ) + عکس، مطالب طنز و غیر طنز جالب و ...

الحمد لله

 

 

یه روز شخصی میره سبزی فروشی تا کاهو بخره، عوض اینکه کاهو های خوب را سوا کنه ، همه ی کاهو های نامرغوب را سوا میکنه و میخره. ازش می پرسند چرا اینکار را کردی میگه : صاحب سبزی فروشی پیرمرد فقیری هست، مردم همه ی کاهو های خوب را می برند و این کاهو ها روی دست او می مانند و من بخاطر اینکه کمکی به او بکنم اینها را میخرم، اینها را هم میشود خورد.
این شخص کسی نبود جز عارف بزرگ، آقا سید علی قاضی تبریزی (ره)؛ عارفی که 30 سال مرتب ذکر می گفت: استغفر الله. مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار می کنی، ما که از تو گناهی ندیدیم. جواب داد: سی سال استغفار من به خاطر یک الحمد لله نابجاست!
روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته، پرسیدم: حجره من چه؟
گفتند: مال شما نسوخته...
گفتم: الحمدلله...
معنیش این بود که مال من نسوزد، مال مردم مهم نیست! 
 آن الحمدلله ازسر خودخواهی بود نه خداخواهی.  
چه قدر از این الحمدلله ها گفتیم و فکر کردیم شاکریم ...  
 
 
فرستنده: "محمد" 
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد