با سلام
دوستان عزیز؛ شعر زیر از شعرای خودمه که امروز اتفاقی از تو دفترام دیدمش.
امیدوارم که جالب باشه. هر چن قدیمیه، ولی هی، بد نیست.
تقدیم به شما
در این روزای بارونی تمام آرزوم اینه
که این چشمان بارونی رخ ماه تو را بینه
دلم بهر تو غمگینه، چرا که این دل زارم
برای دیدن رویت دمی آرام ننشینه
ز بس این انتظار تو، مرا آزرده، رنجانده
دگر این دل پریشانه، دگر این چهره پر چینه
به کوه کندن دراین عالم، دلم مانند فرهاده
چرا که قصه عشقت برای من چو شیرینه
دگر نتوانم این دوری، تحمل کردنش سخته
دلم بهر تو غمگینه، چرا که غصه سنگینه
اگر خواهم تو را بینم، برایت قصه می چینم
بدان که این دل زارم پر از آمال رنگینه
صدایت را مگیر از من، دگر حرفی مزن از غم
برای این دل خسته، صدایی از تو تمکینه
برای دیدن رویت دگر آرام ننشینم
چرا که دیدن معشوق، برای درد تسکینه
دگر می گویم این جمله، اگر چه قبل هم گفتم
برای دیدن ماهم، دل، ساکت نمی شینه
زبانم لال اگر روزی، ز پیش من تو بگریزی
دلم پر میشه از غصه، خوشی هرگز نمی بینه
روح اله زراعتی ثانی(روحی)
88/11/3
دمت گرم میبرمش وبلاگم به اسم خودم
میدونم در وصف من گفتش ولی خوب
لایییییییییییییییییییک
سلام. خواهش می کنم.
اصن همه شعرام در وصف تویه داداش. راحت باش
روحی جان عاااااااالی.
جعفر جان دمت گرم. سلام. با اومدنت شرمندم کردی.
خوشحال شدم. ایشالا سایتم میام. بازم بیا. منتظرت می مونم.