یکی از خادمان آقا علی بن موسی الرضا(ع) تعریف میکرد:
داشتم تو صحن انقلاب قدم می زدم، دیدم کنار پنجره فولاد خیلی شلوغه ...
سریع خودم رو رسوندم به پنجره فولاد و دیدم امام رضا به اذن خدا یک دختر چهارساله که کور مادرزاد بود رو شفا داده.
با کمک پدرش و چند تا از خادمین دیگه دختر رو از لابلای جمعیت بیرون کشیدیم...
داشتیم می رفتیم سمت اتاق شفایافتگان، که دیدم پدرِ دختر رو سمت پنجره فولاد کرد و با لهجه زیبای خودش با امام رضا صحبت می کرد....
اول فکرکردم داره تشکر می کنه
خوب گوش کردم دیدم داره به امام رضا میگه آقاجان دستت درد نکنه، ولی آقا اینا دو تا خواهر دوقلو هستند، حالا من این یکی رو می برم، جواب اون یکی رو چی بدم. و اشکاش همینطور داره می ریزه. اشک شوق شفای این دخترش و بغض برای اون یکی دخترش قاطی شده بود.
تو همین حال و هوا بود که رسیدیم اتاق شفایافتگان و ماجرا را ثبت کردیم و همراه این پدر و دختر راهی محل اقامتشون شدیم.
وقتی رسیدیم در هتل دیدیم اونجا هم شلوغه...
پرسیدیم چی شده؟
گفتند: امام رضا یه دختر چهارساله که کور مادرزاد بود رو شفا داده...
قربون کرمت آقاجان یاعلی بن موسی الرضا
┘◄ التماس دعا
ارسالی از: "ابوالفضل نژاد حسن"
سلام داداش خیلی جالب بود عزیز قربون اقام برم من اشک از چشم در امد
از این مطلب ها زیاد بزار داداشی؟؟؟
سلام. التماس دعا.
چشم سعی می کنم.
سلام
ماکه دلما بره امام رضا تنگ نرفته؟؟؟؟
هر که رفت التماس دعا
کی دلش تنگ نرفته؟
ایشالا بعد امتحانام خودم تو حرم یادت منم