کوشه سلام

اشعار، دست نوشته ها( روح اله زراعتی "روحی" ) + عکس، مطالب طنز و غیر طنز جالب و ...

کوشه سلام

اشعار، دست نوشته ها( روح اله زراعتی "روحی" ) + عکس، مطالب طنز و غیر طنز جالب و ...

عید فطر مبارک.




مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو


یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو



و چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم.
اللهم عجل لولیک الفرج . . .



" مانده حساب "





شما رو نمی دونم ولی من که نصف این رقم پول دارم...

این مبلغ 12 رقمه، نصفش، یعنی 6 رقم سمت راستش موجودی حساب منه.

عکسبرداری ممنوع.


عکسبرداری ممنوع.



حتما شما هم این جمله رو در مکان های مختلفی دیده اید. از جمله مکان هایی که این جمله تاکید می شود اماکن نظامی و موزه ها می باشد. حرم مطهر امام رضا (ع) یکی دیگر از مکان هایی است که این عبارت در قسمت های مختلف آن دیده می شود. اکثر مردم خوشبختانه رعایت می کنند و از گرفتن عکس خودداری می نمایند. ولی متاسفانه افرادی هم پیدا می شوند که بی تفاوت به این عبارت و درخواست خادمین حرم مطهر اقدام به عکاسی می نمایند.

عکس زیر از اینستاگرام خواننده محبوب کشورمان، مجید اخشابی انتخاب شده که واقعا جای تاسف دارد.




مجید جان، دلبندم تو حرم عکسبرداری ممنوعه ها...

روز جوان مبارک.


ولادت حضرت علی اکبر (ع) و



روز جوان



مبارکباد.

      


عشق و محبت به حرف نیست...


ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﻔﻬﻤﻨﺪ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﺷﺎﻥ ﺷﺪﯼ ﺍﺷﮑﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯽﺁﻭﺭﻧﺪ !
ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﺷﮏ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﺩ
ﭘﺪﺭ ﺍﺳﺖ ..
ﻭ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﭘﺪﺭﺷﺎﻥ ...
ﻣﺮﺩﻫﺎ ﭘﺪﺭ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯿﻔﻬﻤﻨﺪ ﺯﻧﻬﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ !
ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﺭ ﺷﺪﻥ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯿﺸﻮﺩ...

********************

پیرمردی با همسرش در فقر زیاد زندگی میکردند.
هنگام خواب ، همسر پیرمرد ازو خواست تا شانه برای او بخرد تا موهایش را سرو سامانی بدهد.
پیرمرد نگاهی حزن آمیز به همسرش کرد و گفت که نمیتوانم بخرم،
حتی بند ساعتم پاره شده و در توانم نیست تا بند جدیدی برایش بگیرم.
پیرزن لبخندی زد و سکوت کرد..
پیرمرد فردای آنروز بعد از تمام شدن کارش به بازار رفت و ساعت خود را فروخت و شانه برای همسرش خرید ..
وقتی به خانه بازگشت شانه در دست با تعجب دید که همسرش موهایش را کوتاه کرده است و بند ساعت نو برای او گرفته است .
مات و مبهوت اشک ریزان همدیگر را نگاه میکردند.
اشکهایشان برای این نیست که کارشان هدر رفته است برای این بود که همدیگر را به همان اندازه دوست داشتند و هرکدام بدنبال خشنودی دیگری بودند.

به یاد داشته باشیم.
اگر کسی را دوست داری یا شخصی تو را دوست داشته باشد باید برای خشنود کردن او سعی و تلاش زیادی انجام دهی..
عشق و محبت به حرف نیست باید به آن عمل کرد...

--------------------------------
فرستنده: " مریم"

اعیاد مبارک.

سه دردانه، سه فرزانه، سه پروانه به یک خانه

یکی مجذوب، یکی محبوب، یکی منصوب

یکی بوده سلامش حق، یکی بوده مرامش حق، یکی باشد پیامش حق

دعایش کی شود زائل؟ علی ابن الحسین است و حسین است و ابوفاضل...




اعیاد شعبانیه مبارک.


خدایا...

خدایا سرده این پایین
از اون بالا تماشا کن…
اگه میشه فقط گاهی
خودت قلب منو”ها”کن
خدایا سرده این پایین
ببین دستامو می لرزه
دیگه حتی همه دنیا
به این دوری نمی ارزه
تو اون بالا من این پایین
دوتایی مون چرا تنها ؟
اگه لیلا دلش گیره
بگو مجنون چرا تنها؟!!
بگو گاهی که دلتنگم
ازاون بالا تو می بینی
بگو گاهی که غمگینم
تو هم دلتنگ و غمگینی
خدایا…من دلم قرصه!!
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت
که حتی روز،،،روشن نیست
کسی اینجا حواسش نیست
که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته
زمین دار مکافاته!!!
فراموشم میشه گاهی
که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا
بازم پیش تو برگردم

خدایا…وقت برگشتن
یه کم با من مدارا کن

--------------------------
فرستنده: "نازنین"

تولدم مبارک

تولد تولد تولدم مبارک

مبارک مبارک تولدم مبارک



میام شمعارو فوت می کنم تا صد سال زنده باشم


در آب بیندیش...


در حیرتم از خلقت آب...

اگر با درخت همنشین شود، آن را شکوفا می کند،

اگر با آتش تماس بگیرد، آن را خاموش می کند،

اگر با ناپاکی ها برخورد کند، آن را تمیز می کند،

اگر با آرد هم آغوش شود، آن را آماده ی طبخ می کند،

اگر با خورشید متفق شود، رنگین کمان ایجاد می کند

ولی اگر تنها بماند، رفته رفته گنداب می گردد.


دل ما نیز بسان آب است!

وقتی با دیگران است زنده و تاثیر پذیر

و در تنهایی مرده و گرفته است...



"فروغ فرخزاد"


--------------------

فرستنده: "شکیبا"



یا امام کاظم علیه السلام


السلام علیک یا امام موسی بن جعفر


شهادت امام کاظم علیه السلام تسلیت باد.


هر گه که نسیم از ره بغداد آید
ما را ز حدیث عشق و خون یاد آید
اى گل که به گردن تو غل افکندند

از صبر تو زنجیر به فریاد آید.



مداحی حاج محمود کریمی به مناسبت شهادت امام کاظم علیه السلام


ملتمس دعایتان هستم...



دلنوشته های چمران

خدایا؛

از بد کردن آدم هایت شکایت داشتم به در گاهت،

اما شکایتم را پس می گیرم،

من نفهمیدم،

فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم از آدم هایت گرفت ،

نگاهم به تو باشد.

------------------------

گاهی فراموش می کنم که وقتی کسی کنار من نیست،

معنایش این نیست که تنهایم،

معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت...

با تو تنهایی معنا ندارد

مانده ام تو را نمی داشتم چه می کردم !!!

دوستت دارم ؛ خدای خوب من.


"شهید چمران"


تنها نرو...


شنیده ام عزم سفر کرده ای

هوای دلدار دگر کرده ای
مهر مرا ز سر بدر کرده ای
تورو به خدا اگه میشه تنها نرو

♫♫♫

اونجا که میری نمیدونم کجاست
زمین شادیه یا جای غماست
خاک غریبه هست و یا آشناست
بگذر از این سفر تو بی من نرو

 ♫♫♫

به راه دور نرو تو افسرده شی
رنج سفر نبینی آزرده شی
گُلی میترسم که تو پژمرده شی
تورو به خدا اگه میشه تنها نرو



---------------------------
برگرفته شده از textahang.blog.ir

از توافق هسته ای چه خبر؟

ﻣﺮﺩ ﻫﯿﺰﻡ ﺷﮑﻨﯽ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮد، ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺗﺒﺮﺵ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ.
ﺩﺭﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ آﻣﺪ، ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ؟
ﻣﺮﺩ ﻗﻀﯿﻪ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ، ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ آﺏ ﺭﻓﺖ ﻭ یک ﺗﺒﺮﻣﺴﯽ آﻭﺭﺩ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻨﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ!
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ یک ﺗﺒﺮ ﻧﻘﺮﻩ ﺍﯼ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﻪ؟ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ!!
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ یک ﺗﺒﺮ ﻃﻼﯾﯽ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﻪ؟ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ!
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﻭهمان ﺗﺒﺮ ﻣﺮﺩ را آﻭﺭﺩ، ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ. ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺶ آﻣﺪ ﻭ ﻫﺮﺳﻪ ﺗﺒﺮ را به او ﺩﺍﺩ!
ﭼﻨﺪﯼ ﺑﻌﺪ ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﺯﻧﺶ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ رفتند. ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺯﻧﺶ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ آﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﻣﺮﺩ بسیار ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ.
ﻓﺮﺷﺘﻪ آﻣﺪ ﻭ ﻋﻠﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻣﺮﺩ ﺭا ﭘﺮﺳﯿﺪ؟
ﻣﺮﺩ ﺟﺮﯾﺎﻥ را ﺑﺮﺍﺵ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩ.
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ملکه زیبایی 2015 ﺑﺮﮔﺸﺖ!
ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺴﺮته؟ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: آﺭه.
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ، ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﯽ؟؟
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﻪ ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺻﺎﺩﻕ ﺑﻮﺩﻡ ﻫﺮﺳﻪ ﺯﻥ رو ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﺍﺩﯼ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﺲ ﻣﺨﺎﺭجشون ﺑﺮﻧﻤﯽ آﻣﺪم.
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺶ آﻣﺪ.
ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺍﻫﻞ ﮐﺠﺎﯾﯽ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺯﺭﻧﮕﯽ؟؟
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: بچه ایران .
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﺵ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ! گفت: از توافق هسته ای چه خبر؟

---------------------------------
فرستنده: "محمد"

نوکر نه، شوهر


نوجوانی آمد اندر منزلی از بهر کار
گفت خانم چیست نامت؟ گفت اسمم اکبر است

گفت در اینجا اگر خواهی شوی مشغول کار
از زبان باید تو باشی لال و گوشانت کر است

گفت روی چشم، هر امری که تا صادر شود
من اطاعت می کنم از هر که این جا سرور است

گفت خانم هر چه اینجا بشنوی از نیک و بد
گوش هایت یک بود دیوار و آن دیگر در است

هر غذایی را که خوردی خام و پخته تند و شور
حق نداری تا بگویی کاین بد و کان بدتر است

گر زدم یک لنگه کفشی بر سرت از روی خشم
نوش جان کن، باش ساکت کاین روال نوکر است

نوجوان با خنده از منزل برون گردید و گفت
این که می خواهی تو نوکر نیست، نامش شوهر است!