کوشه سلام

اشعار، دست نوشته ها( روح اله زراعتی "روحی" ) + عکس، مطالب طنز و غیر طنز جالب و ...

کوشه سلام

اشعار، دست نوشته ها( روح اله زراعتی "روحی" ) + عکس، مطالب طنز و غیر طنز جالب و ...

فصل های تکرار نشدنی


درختان را دوست دارم
چه عاشقانه گذر فصلهای زندگی را
بر خود پذیرا میشوند
هر فصلی زیبایی خود را دارد
و ما چه مصمم در نپذیرفتن فصلهای زندگی خویش هستیم
هرگز هیچ روز زندگیت را سرزنش نکن
روز خوب به تو شادی میدهد
روز بد به تو تجربه
و بدترین روز به تو درس میدهد
فصلها برای درختان هر سال تکرار میشود
اما فصلهای زندگی انسان تکرار شدنی نیست
تولد ..کودکی..جوانی..پیری و دیگر هیچ
تنها زمانی صبور خواهی شد که صبر را یک قدرت بدانی نه یک ضعف
آنچه ویرانمان میکند، روزگار نیست
حوصله کوچک و آرزوهای بزرگ است...


آدمها شبیه تسبیح هستند...

حکایت تسبیح‌ها...

راستش را بخواهی به نظر من تسبیح‌ها خیلی شبیه آدم‌ها هستند! تسبیح‌ها هم مثل آدم‌ها هرکدامشان در ابتدای کار برای یک هدف ساخته می‌شوند. ساخته می‌شوند که ذکر خداوند را بگویند. اما جلوتر که می‌روند مثل آدم‌ها تنها تعداد اندکی از آن‌ها کارشان را درست انجام می‌دهند. جنس‌شان شاید با هم فرق داشته باشد اما شکل کلیشان یکی است. بعضی اوقات خیلی بزرگ می‌شوند، خیال دارند خودنمایی کنند شاید. اما از همان اول مشخص است که با تسبیح بزرگ نمی‌شود ذکر خدا گفت! تسبیح بزرگ فقط به درد همان آویزان کردن می‌خورد!
 بعضی از تسبیح‌ها در سرگذر در دست گنده لات‌ها و نوچه‌های محل چرخ می‌خورند. خود آن گنده لات‌ها هم نمی‌دانند چرا تسبیح می‌گردانند حتی! اما مهم این است که تسبیح برای چرخاندن نیست ولی  اطرافیانش آن را به چرخش وادار می‌کنند، خوب که نگاه کنی می‌بینی بعضی از آدم‌ها هم در دست برخی دیگر چرخ می‌خورند! دور خودشان می‌گردند بدون هیچ هدفی!
 تعدادی از تسبیح‌ها مهجور می‌مانند همیشه. اگر خیلی خوش شانس باشند این گوشه‌گیری در سجاده‌ای اتفاق می‌افتد. هر از گاهی که صاحب سجاده‌ای مشکلی داشت، سجاده گشوده می‌شود بعد فضا پر می‌شود از عجز و التماس و شاید این وسط دستی هم به تسبیح بخورد و دانه‌هایش شانس جابه‌جا شدن برای ذکر خداوند را بیابند. اما این ذکر هم با آن هدفه اصلی زمین تا آسمان فاصله دارد. این ذکر از برای گرفتن چیزی است نه از برای نزدیکی به خدا. این تسبیح‌ها خیلی شبیه صاحبان خودنند!
به نظرم بدبخت‌ترین گروه، آن تسبیح‌هایی هستند که از آن‌ها به عنوان وسیله‌ای برای جلب آبرو استفاده می‌شود! خدا می‌داند که این‌ها وقتی در دست فردی به ظاهر مذهبی جابه‌جا می‌شوند چقدر حرص می‌خورند! هر دقیقه می‌خواهند فریاد بزنند که صاحبشان ریاکاری بیش نیست اما نمی‌توانند! به گمانم در قیامت تسبیح‌ها هم لب به سخن خواهند گشود!
و اما با سعادت‌ترین گروه که تعدادشان بسیار اندک است، آن‌هایی هستند که در دستان اهلش قرار می‌گرند. این‌ها رسالتشان را درست انجام می‌دهند. هر صبح و شام دانه‌هایشان روی هم می‌لغزد و نام‌های خدا را فریاد می‌زند. خدا هم خیلی دوستشان دارد. یک جورهایی نورانی می‌شوند حتی! با سعادت‌ترین آدم‌ها هم همان‌هایی هستند که این تسبیح‌ها را وسیله سعادتشان می‌کنند...
حکایت تسبیح ها خیلی پیچیده است. چه بسیار که نخشان پاره شده و دانه هایشان دست هم را ول کرده اند و چه بسیار که در موزه ها مراقبت میشوند و هزاران نفر به بازدیدشان می اید. اما مهم این است که این حکایت را آدمها برای تسبیح هایشان میسازند...


راستی، تو برای تتسبیحت چه حکایتی ساخته ای؟

صبح است، بخند...


صبح را زودتراز گنجشکها آغاز میکنم

من پراز سلام های تازه ام
هرصبح برمی خیزم تا دروازه های آسمان را به روی پنجره های بسته زندگی بگشایم
هنوز امید درصبح های زمین قدم می زند

هنوز بوی خوشبختی را می شود از گلوی گلدان ها بویید...


سلام دوست بزرگوارم


چشمها را باز کن و با لبخندی بر لب
و دلی مالامال از امید و آرزو به امروز سلام بده
برویش پنجره دلت را بگشا
بگذار انوارطلایی خورشید این روز
به مخفی ترین و تاریک ترین زوایای قلب تان بتابد

به امروز از سر مهر سلام بده و خدا را بخاطر دیدن دوباره اش شکر کن


بخند تا دنیا بروت بخنده


الهی همواره دلتان شاد و شادیتان ماندگار و تنور دلتان گرم...


فقط تو ایران !!!

https://mail.google.com/mail/u/0/images/cleardot.gif


فقط تو ایران مشاهده میشه

یارو با کامیون اومده تو محوطه بیمارستان بوق میزنه!!!

حراست با بلند گو داد میزنه : عاقا اینجا بووووق نزن !
یارو دوتا بوق دیگه میزنه ینی باشه !
بعد نیم ساعت بر میگرده میخواد بره بیرون دوتا بوق واسه حراست میزنه !!!
حراست با بلند گو میگه :
نوکرررررررم
!!!!

 

آخرین مهلت...


آخرین مهلت شرکت در


آزمون استخدامی متمرکز دستگاه های اجرائی کشور


خردادماه 1394:


بیستم فروردین.


دانلود دفترچه از سایت سازمان سنجش


حیف...

با سلام.

بدون مقدمه...

سیزده بدر امسال هم مثل سال های قبل به خوشی و سلامتی گذشت. ان شاء الله که واسه همه همین جوری بوده باشه. فقط امروز دیدن یک صحنه خیلی عذابم داد. پیر زن و پیر مردی را دیدم که درست در همان ساعاتی که مردم در حال تردد در خیابان بودند و برای بیرون رفتن و تفریح آماده شده بودند، خیلی راحت و بیخیال و بدون اینکه انتظار آمدن کسی را بکشند، به دیوار منزلشان تکیه زده بودند و مردم را نگاه می کردند. آن هم در حالی که فرزندانشان را دیدم که با هم با وسایل نقلیه شان داشتند برای مسافرت می رفتند...


دلم گرفت... یادمان باشد روزی خودمان هم پیر مرد و پیر زن خواهیم شد...

مراقب باشیم...


زبان هیچ استخوانی ندارد


ولی آنقدر قوی هست که بتواند دلی را بشکند.


مراقب حرف هایمان باشیم.


سیزده بدر...

سلام.

فردا سیزدهمین روز از فصل بهار یا خیلی ساده، همون سیزده بدره. روز سیزدهم فروردین تو تقویم به روز طبیعت نامگذاری شده . فردا هر کسی به این فکر می کنه که واسه گشت و تفریح و یا به قول معروف بدر کردن سیزده، کجا رو انتخاب کنه. فردا خیلی ها همون اول صبحی وسایلشون رو برمیدارن و سوار وسایل نقلیه شون، پا به دل طبیعت میذارن و یه روز خوشی رو همراه خونواده هاشون سپری می کنن. خیلی هام که از چندین روز پیش تو مسافرت هستن و فردا هم مثل روزای قبلشون ایشالا به خوشی می گذره. آره فردا هرکسی یه جورایی دوس داره از خونش بیرون بره و بیخیال مشکلات زندگی، غم ها رو از خودش دور کنه و یه روز بیاد موندنی رو واسه خودش رقم بزنه. آره، اونایی که ماشین دارن با ماشین، اونایی که موتور دارن با موتور، خلاصه هر کسی، هر جوری که بتونه فردا از خونش بیرون میزنه، فرقی هم نمی کنه واسش که میخواد کجا باشه، می خواد دور باشه یا نزدیک، فقط به این فک میکنه که روز سیزده بدر رو تو دل طبیعت قدم بزنه.

امشب تموم میشه و فردا از راه میرسه. مطمئنا خیلی هاتون از همین الان یا خیلی وقت پیش تصمیم گرفتین که فردا کجا برین، کی برین، واسه ناهار چی بخورین، از کجاها دیدن کنین و چه جوری روزتون رو به خوشی سپری کنین. مطمئنا همه وسایلتون رو آماده کردین و واسه یه روز خوش همه ی برنامه هاتون رو تنظیم کردین ولی کاش لحظه ای به این فکر می کردین که آیا همسایه تون هم فردا میخواد جایی بره یا نه؟؟، اصلا می تونه جایی بره ؟؟ کاش به این هم فکر می کردین که فلان فامیلتون که نه موتور دارن، نه ماشین و نه توان مالی، می تونن جایی برن؟ آیا تا کنون فک کردین که فلان خانم که اتفاقا فامیل شما هم هست و شوهرش فوت شده و از لحاظ مالی ضعیفن، با دو فرزندش سال های قبل کجا می رفتن؟ اصلا آیا براتون مهم بوده که اونا هم مثل شما دلشون میخواد سیزده بدر از خونشون بیرون بیان؟؟ از این دست افراد خیلی هستن، هستن اونایی که تا حالا یادشون نمیاد سیزده بدر جایی رفته باشن، نه که دلشون نخواسته باشه جایی برن، نتونستن برن. آره من و شما خودمونم انسان معرفی می کنیم ولی افسوس فقط اسممون انسانه. چه بسا هستن کسانی که همسایه که جای خود داره، از خواهر و برادر و پدر و مادر خودشون هم خبری ندارن.

سیزده بدر با همه ی اون برنامه ریزیاش، با همه ی قشنگیاش، تفریحاش، خلاصه همه چیزش می گذره ولی چه خوب میشه که حداقل تو این روز قشنگ، کارهای قشنگی هم ازمون سر بزنه. چه خوب میشه اگه نمی تونیم دست همسایمون رو بگیریم، لا اقل یه یادی ازش بکنیم. یه احوالی ازش بپرسیم. چه خوب میشه به بچه هامون بگیم پیش بچه های همسایمون که سیزده بدر از خونشون تکون نخوردن، هی خاطرات سفرشون رو تعریف نکنن. چه خوبه که فردا یادی از بیمارا، بچه های بهزیستی، نیروهای مسلح، سربازا، بچه های هلال احمر، ماموران آتش نشانی، پرستارا، پزشکا، نیروهای اورژانس و خلاصه همه ی اونایی که نمی تونن مثل شما سیزده بدر رو کنار خونواده هاشون باشن و همه تلاششون اینه که بتونن یه روز خوش رو بهتون هدیه کنن هم بکنیم...


ایشالا سیزده بدر رو به خوشی سپری کنین و این روز یکی از بهترین روزهای عمرتون باشه...

دل درد...

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﻤﯿـــــــــﺮﻡ ﻫﯿﭻ ﺍتفاﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫـــــــﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ...

ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃـــــــﺮﻡ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻣﯿﺸـــــــﻮﺩ ...

ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒـــــــــﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸــــــــﻮﺩ...

ﻧﻪ ﺗـــــــــﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ بسته ﻣﯿﺸــــــــﻮﺩ ..

ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾـــــــــﻢ ﺧﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸــــــــﻮﺩ ...

ﺗﻨـــــــــﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳﭙﯿﺪ ﻣﯿﺸـــــــﻮﺩ...!

ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﭼﻨـــــــــﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﺸــــــــﻮﻧﺪ

 
ﻋﺸﻘـــﻢ ﺑﻌـــــــــﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾــــــــﺶ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ .... ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺭﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺒــــــــﺮﺩ

ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌـﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﻣﻮﻗـﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻨﺪهﻫﺎﯾِﺸــﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸـــــــــﻮﺩ ...

ﻭ ﻣﻦ ﺗﻨـــــــــﻬﺎ ﮔﻮﺭﮐﻨﯽ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯿﮑنم، ﻭ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯼِ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾـــــــﺪ ....

ﻭ اﺷﮏ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﻣﯿﺮﯾـــــــــﺰﺩ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ......

 

خـدایـــــا "

قســــمت و حکمتــــت بمانـد برای آنهایــی که درکـــش می کـــنند.... 

بــــرای منِ نفـــــهم ... فقط معــــجزه کــن...


دختران بخوانند...

در اولین صبح عروســی ، زن و شوهــر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند .
ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند، اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد .
ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند، زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند .اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت :
نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم . شوهر چیزی نگفت و در را برویشان گشود .
سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد .پنجمین فرزندشان دختر بود . برای تولد این فرزند، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد . مردم متعجبانه از او پرسیدند :
علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست ؟
مرد بسادگی جواب داد :
چـــون این همـــون کسیــــه که ، در را برویم باز میکنـه !!!